روزگار
ادما از ادما زود سیر می شن
ادما از عشق هم دلگیر می شن
ادما رو عشقشون پا می ذارن
ادما ادم و تنها می ذارن
من و دیگه نمی خوای خوب می دونم
تو کتاب دلت اینو می خونم
یادته اون عشق رسوا یادته
اون همه دیوونگیها یادته
تو می گفتی که گناه مقدسه
اول و اخر هر عشق هوس
ادما اخ ادمای
چی می مونه از شما ها یادگار
دیگه از بگو مگو خسته شدم
من از اون قلب دو رو خسته شدم
نمی خوای بمونی توی این خونه
چشم تو دنبال چشمای اونه
همه حرفای تو یک بهونس
اون جهنمی که میکن این خونس
نظرات شما عزیزان: