دلنوشته های عاشقانه من
دلنوشته های عاشقانه من
دلنوشته های من
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, توسط ترانه |

مژگان من

 

 زمستان لباس سفیدش را دارد جمع میکند...میخواهد برود به دیار خودش...و من هم دارم لباسهایم را جمع میکنم...در انتظار مژگان هستم...بهاری سبز در راه است...و مژگان من در راه...میخواهم بروم به دیار عشقم...میخواهم خانه ام را در قلبش بنا کنم...میخواهم بنا کنم هر چه آرزوهای نداشته را...دلم بیقراری میکند...مژگان من کی می آید...  مرا ببرد به سرزمین شقایقها...برویم من و مژکان عاشقی کنیم... 
سلام بر عشق...سلام بر تو ...ای قبله گاه آمالم...سلام بر تو ای پری آسمانی...دارم صدای گامهایش را میشنوم...چه نوازش میدهد وجودم را...چه خرامان نزدیک میشود...وای چه حالی دارم من...بهار قشنگ صدای پا هایش را می شنوم ...و می بینم تمام نقاشی های نکرده اش را...

صدای پاهایش نزدیک و نزدیکتر میشود...صدای قلبم با گامهایش همنواز شده است...چه صدای آرامبخشی...مژگان من نزدیک میشود...

ولی چرا نمیرسد مژگان ...فقط صدای گامهایش را میشنوم ...که نزدیک میشود... اما چرا هیچگاه نمیرسد...بهار هم دارد رختش را جمع میکند...

تابستان نزدیک است... مژگان من هنوز نرسیده...فقط صدای قدمهایش

مرا آرام میکند...و من در انتظار بهاری دیگر... 

Image By Fotos.Blogfa.Com



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.