زمستان با آخرین دانه های برف کم کم سفره ی سپید دلش را برمی چیند
و زمین را برای یک تحول بزرگ آماده می کند .
بهار...
آرزو که عیب نیست .
ما تشنه ی آنیم که سفره دلمان را کنجی آرام زیر نگاه زلال تو پهن کنیم
و خدا خدا میکنیم به خاطر کار هایمان از ما جدا نشوی
دنیا مصلح میخواهد
ما هر وقت دلمان می گیرد سر بر شانه های انتظار می گذاریم
و به تو می اندیشیم که نجات دهنده ی مردمان این روزگاری
و می آیی ... عینا شبیه بهار
نظرات شما عزیزان: