به كه ميتوانم بگويم؟ مگر درد دوري تو را كسي ميتواند بفهمد؟ مگر كسي ميتواند بفهمد نبودنت برايم چه عذابيست؟ ساعتهايم، دقيقههايم، ثانيههايم، بوي تو را گرفتهاند، تويي كه نيستي اما روياي بودنت آنقدر شيرين است كه گاهي فراموش ميكنم كه نيستي گاهي آنقدر تو را حس ميكنم كه از ياد ميبرم كه نيستي، نميداني چه ميكشم وقتي به خود ميآيم و ميبينم بودنت رويايي بيش نبود، آنقدر برايم عزیزی که به رويايي از تو هم قانعم اما تا كي ميشود فقط با يك رويا زندگي كرد؟ آخر تك تك لحظههاي زندگي واقعيست، بودنم واقعيست، تنهاييم واقعيست، ...،
نظرات شما عزیزان: